صدای زنگ پیامک به گوش می آید.بیست روزی می شود که صدایش نمی آمد.در این بیست روز خیلی صداها در آمد؛صدای سکوت،گلوله و باتوم،ا...اکبر،مرگ بر...،زنده باد....
در این بیست روز ،گروهی هرچه خواستند ،گفتند.در تلویزیون،روزنامه، پشت فلان تریبون و در بهمان مصاحبه.و گروهی دیگر نتوانستند بگویند.نه رسانه ای بود و نه حتی بلندگویی.ولی گفتند همه آنچه را که می خواستند، باسکوت!
چقدر این سکوت قشنگ بود! همه تاریخ ادبیات ما،همه روایات و نقل قولها از بزرگان؛ در مدح کم گویی ، نمی توانست به این زیبایی ،سکوت و همه حرف های نهان در ماورایش را نشان دهد.
ما ساکتیم؛ نه اینکه حرفی نداشته باشیم، سکوت بهترین سخن ماست.چه آنانکه روبرویمان هستند به جزع و فزع افتاده اند از این سکوت ما.شب و روز می گویند و می گویند و می گویند، تا جواب سکوتمان را بدهند،دروغ و تهمت و افترا می زنند ،تا شاید لب به شکایت بگشاییم.و ما چه بگوییم که اگر حرفی هم زدیم، بر نسق «هیهات...تلک شقشقه هدرت ثم قرت»(1)بود.
(1)امیرالمومنین در خطبه ای معروف به شقشقیه به توصیف خلفای قبلی و ماجرای غصبشان می پردازد.و چه زیبا توصیف هایی می کند که می شود امروز هم نمونه های آن را دید.در بین خطبه ،عربی روستایی بلند شده و نامه ای به ایشان می دهد.در ادامه ابن عباس از حضرتش درخواست می کند که ادامه بدهند.و ایشان این جمله را در جواب می فرماید.اگر نهج البلاغه دارید حتما این خطبه را بخوانید.جزو اولین خطبه هاست.(در نهج البلاغه من سومین خطبه است.)